مامانی اومد
سلام کوچولوهای دلبندم . صبح گرم تابستونی تون بخیر . خوب خوابیدین ؟ دیروز که مامانی نبودم ، بابایی رو اذیت نکردین ؟آفرین نی نی های من که مثل همیشه ماه بودید . همینه که مامانی عاشششششششششقتونه ! مامانی پنجشنبه شب رفتم تهران ، خونه خانم شریفات اینا ، همسایه مون بودن . اهل جنوب و فوق العاده مهربون و خوب . شب خوبی بود . جمعه صبح هم رفتم امتحان دادم . خوب بود . دعا کنید قبول بشم نی نی های من . بعد هم برگشتم . بابایی اومد دنبالم . رفته بود واسه ناهار دیزی خریده بود . جاتون خالی اونقدر خوشمزه بود که نگو ! خوردیم و تا ساعت 7 غروب خوابیدیم . بابایی هم نرفت مغازه ، گفت می خوام در خدمت خونواده باشم . گرچه همه ش خونه بودیم ولی جمعه خوبی بود . آخه...
نویسنده :
سمیه مهدی جو
12:34