عيد قربون
سلام عسل هاي مامان . خوبين ني ني هاي من ؟چي كارها مي كنين ؟ حتما توي اين مدت كه ماماني نبودم حسابي شيطوني كردين ، آره ؟ دلم براتون تنگه !
امروز يه هواي ابري ، باروني ، آفتابيه ! خيلي قشنگه . روي كوه ها هم برف نشسته . منظره اتاق كار ماماني رو به كوه ، و دور تا دور اتاق هم پنجره ست . منظره زيباييه . يه روزي مي برمتون شركت ، اتاق كارم رو ببينيد . همكارام رو ببينيد ! چرا زودتر نمي يان پيش ماماني ؟
چند روز پيش كه يه بارون حسابي باريد ، شب كتاب فروغ رو برداشتم ، رفتم توي بالكن نشستم و شروع كردم به خوندن كتاب . هواي نازي بود . بي اختيار اشكم در اومد . بابايي مرتب مي رفت و مي اومد ، و شيطنت مي كرد . مي خواست بدونه من چرا اينجوري شدم ؟ شعري رو كه عاشششقشم چند بار خوندم : نگاه كن كه غم درون ديده ام ، چگونه قطره قطره آب مي شود ...
فردا عيد قربانه كوچولوهاي من . امروز توي شركت سه تا گوسفند قربوني كردن ، فردا هم هر دو تا بابابزرگتون گوسفند قربوني مي كنن . دلم مي خواست شمال بودم ، پيش خونواده م ! ! عيد قربان ، عيديه كه حضرت ابراهيم مي خواست پسرش رو به امر خدا قربوني كنه ، ولي خدا چاقوي اون رو كند كرد و قوچي رو فرستاد تا اون رو قربوني كنه ، مهم اين بود كه حضرت ابراهيم حاضر شد تا به امر خدا از پسرش هم بگذره ، حالاهر سال توي اين روز مسلمون ها گوسفند قربوني مي كنن .
راستي بابايي يه شعبه جديد به مغازه لوازم خونگيش اضافه كرد ، پارمين 2 . پارمين يعني تكه اي از بلور ، خودم براش انتخاب كردم . مغازه قشنگي شده ف ماماني هم كلي به بابايي كمك كرد . ديروز بعدازظهر افتتاحش كرد . بابايي عاشق كارشه !
بهم نمي خندين اگه بگم بازم هواي شماها زده به سرم ؟ بازم فكر مي كنم خدا مي خواد شماها رو به من بده ؟ بي خيال ! فقط دلتنگم و كمي خيالاتي !! مراقب خودتون باشيد ني ني هاي من . عاشششششششششششششششششششقتونم . بوس . ١٥/٨/٩٠